ارسال
شده توسط محمد کنعانی در 89/1/10 12:39 عصر
دلم تنگ است
دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است
میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو،
یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو،
همین یک لحظه باقی است
و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم